دکتر فرزانه فروزان فر




فرایند 

فرزندآوری یکی از مهمترین رویدادهای زندگی هر زوج می تواند باشد که حس "ما بودن" که بچه‌ها را نیز دربر می‌گیرد را شامل می شود. "بچه‌ها مانند نارنجک هستند. وقتی انسان بچه‌دار می‌شود، یک انفجار در زندگی #شویی رخ می‌دهد، و وقتی گردوخاک‌ها می‌خوابد، رابطه شویی متفاوت از آن چیزی خواهد بود که بوده است. ضرورتاً، بهتر یا بدتر نخواهد بود، اما به هر حال متفاوت خواهد بود."

تقریباً همه مطالعاتی که در زمینه نحوه تغییر از زن و شوهر بودن به پدر و مادر بودن انجام شده است عنوان می‌کند که،  

نوزاد مانند یک زله باعث تحول و دگرگونی رابطه شویی می‌شود. متأسفانه، بیشتر اوقات این تغییر به سمت بدترشدن رابطه شویی است. در سال اول پس از تولد اولین فرزند، ۷۰ درصد از همسران اُفت شدیدی در رضایتمندی از رابطه شویی را تجربه می‌کنند. (برای شوهر، این عدم رضایت معمولاً در واکنش به ناراحتی زن و کمی دیرتر ظاهر می‌شود.)

 طیف وسیعی از دلایل می‌تواند علت این نیتی عمیق باشد: کمبود خواب، به ‌هم ریختگی، عدم قدردانی، مسئولیت عظیم مراقبت از یک موجود بسیار کوچک و ضعیف، دشواری ایجاد توازن بین بچه‌داری و کار، فشارهای اقتصادی، نداشتن وقت برای خود، و بسیاری از موارد دیگر.

راز شاد و مستحکم ماندن روابط شویی، حتی بعد از انفجار نارنجک چیست؟
آنچه مادران خوشبخت را از بقیه مادران جدا می‌سازد هیچ ارتباطی با این ندارد که آیا نوزادشان مرتب دل‌درد می‌گیرد یا اینکه خوب می‌خوابد، اینکه آیا بچه شیر مادر می‌خورد یا با شیشه شیر تغذیه می‌شود، اینکه آیا مادر سرکار می‌رود یا در خانه می‌ماند. این مسئله بیشتر ربطی به این دارد که آیا پدر این تغییر بچه‌دار شدن را همراه مادر تجربه می‌کند یا اینکه جا می‌ماند.

 بچه‌دار شدن تقریباً به ناچار باعث دگرگونی عظیمی در مادر می‌شود. او عشق را آن‌گونه که خالص و به دور از هرگونه خودخواهی نسبت به نوزادش تجربه می‌کند هرگز قبلاً تجربه نکرده بود. تقریباً همیشه مادری که تازه بچه‌دار شده است چیزی که تجربه می‌کند سوگیری مجدد و عمیق درباره معنای زندگی است. او در می‌یابد که تمایل دارد برای فرزندش هرگونه فداکاری کند. او به واسطه شدت احساسات عمیقش برای این موجود کوچک و ظریف احساس حیرت و شگفتی می‌کند. این تجربه آنقدر عظیم است و باعث تحول در زندگی می‌شود که اگر همسر او در این مسیر با او همراهی نکند، بسیار طبیعی و قابل درک است که فاصله بین آنها ایجاد می‌شود. در حالی که زن مفهوم "ما بودن" که شامل فرزند نیز می‌شود را پذیرفته است، مرد احتمالاً هنوز در حسرت ایده "ما" با آن همان شکل قدیمی‌اش می‌باشد.

بنابراین مرد بی‌اختیار از اینکه همسرش اکنون وقت کمی برای او دارد، از اینکه او همیشه بسیار خسته و بی‌حال است، و از اینکه همسرش همیشه نگران تغذیه و مراقبت از نوزاد است لجش می‌گیرد. او دلخور است که دیگر نمی‌توانند در ساحل دوچرخه‌سواری کنند چون بچه هنوز آنقدر کوچک است که نمی‌تواند در پشت دوچرخه بنشیند. او فرزندش را دوست دارد. اما بیش از هر چیزی می‌خواهد همسرش را پس بگیرد.

شوهر باید چه کار کند؟
پاسخ مخمصه‌ای که در آن گرفتار شده است ساده است: او نمی‌تواند همسرش را پس بگیرد، و باید دنبال او به قلمروی جدیدی که همسرش وارد آن شده است برود تنها در این صورت است که زندگی شویی آنها ممکن است همچنان رشد کند. در روابطی که مرد قادر است این کار را انجام دهد، او از بچه‌اش بدش نمی‌آید. او دیگر احساسی شبیه به احساس یک شوهر ندارد، او اکنون یک پدر شده است و نسبت به فرزندش احساس عشق و غرور می‌کند و نقش حمایت‌گر را بازی می‌کند.

چگونه یک زوج می‌توانند اطمینان حاصل کنند که مرد نیز همراه زن این مرحله را به خوبی پشت سر می‌گذارد؟ 
ابتدا، لازم است زوج به یک سری توصیه‌های رایج و عامه پسند را نادیده بگیرند. کارشناسان بسیاری که نیت خوبی هم دارند توصیه می‌کنند که بین رابطه شویی و خانواده توازن ایجاد کنید، طوری که گویی زندگی شما یک الاکلنگ است که بچه روی یک سر آن و رابطه شویی روی سر دیگر آن قرار دارد. آنها به زوج‌ها توصیه می‌کنند که اوقاتی را به دور از نوزاد با هم سپری کنند و روی رابطه شویی‌شان و علاقمندی‌های غیر از خانواده تمرکز کنند: درباره رابطه‌تان، کارتان، کار همسرتان، هوا، هر چیزی غیر از نوزادی که در خانه مانده است با هم صحبت کنید. اما زندگی شویی و زندگی خانوادگی دو چیز مقابل هم نیستند، بلکه آنها هر دو از یک جنس می‌باشند. درست است که زن و مرد باید هر از چندگاهی وقتی را دور از بچه با هم سپری کنند اما اگر آنها نتوانند این مرحله تغییر را با هم به خوبی پشت سر بگذارند، متوجه خواهند شد که بی‌اختیار دایماً درباره بچه صحبت خواهند کرد، بدون اینکه واقعاً دوست داشته باشند این کار را انجام دهند. آنها حتی نمی‌توانند برای اولین بار شام بیرون را تمام کنند بدون اینکه مجبور می‌شوند حداقل دو بار با خانه تماس بگیرند. اغلب، زوج‌هایی که این‌گونه هستند این احساس را پیدا می‌کنند که گویی کار اشتباهی انجام داده‌اند چرا که باعث شده‌اند با وجود نقش جدیدشان به عنوان پدر و مادر، رابطه خودشان در درجه دوم اهمیت قرار بگیرد. نتیجه این خواهد بود که آنها بیش از پیش استرس و گیجی و سردرگمی را تجربه خواهند کرد. اما در واقع آنها کار بسیار درستی انجام داده‌اند. مسئله مهم این است که آنها هر دو در این برنامه حضور داشته باشند. مادامی که هم مرد و هم زن این تغییر در باورها را به خوبی انجام دهند، رابطه فرزند و پدر و مادر و همچنین رابطه شویی دوام آورده و رشد می‌کند.

در زیر نکات بیشتری ارائه می‌شود که به زوج‌ها کمک می‌کند به عنوان پدر و مادر رشد کنند و در عین حال ارتباطشان را با هم حفظ کنند.

1) روی رابطه دوستی در زندگی شویی‌تان تمرکز کنید. قبل از اینکه بچه از راه برسد، مطمئن شوید که یکدیگر و همچنین دنیاهای متفاوت هم را خیلی خوب می‌شناسید و با هم صمیمی هستید. هر چه بیشتر به صورت یک تیم درآمده باشید، این تغییر آسان‌تر خواهد بود.

2) "

پدر" را از برنامه مراقبت از نوزاد حذف نکنید. گاهی اوقات زنی که تازه مادر شده است به واسطه نیروی مضاعفی که در خود احساس می‌کند، طوری عمل می‌کند که گویی همه‌چیز را می‌داند. او در حالی که به این ایده که هر دوی آنها باید در مراقبت از نوزاد سهیم باشند بی‌توجهی می‌کند، یک نقش برتری برای خود فرض می‌کند و دایماً پدر جدید را مدیریت می‌کند، البته نه به صورت آمرانه. او حتی هنگامی که پدر دقیقاً آن‌گونه او گفته است کار را انجام ندهد او را شماتت می‌کند: 
"بچه را این‌طور بغل نکن!" "به اندازه کافی پشت او نزده‌ای که آروغ بزند". "آب حمام بیش از حد سرد است". در رویارویی با این موج انتقادات، برخی شوهرها خوشحال می‌شوند که به این بهانه عقب و نقش کارشناس را به همسران‌شان بسپارند (هر چه باشد، پدران آنها نیز هرگز چیزی درباره نوزادان نمی‌دانستند) و بپذیرند که در این زمینه بی‌کفایت هستند. نتیجه غم‌انگیز این کار این است که آنها کارهای کمتری انجام می‌دهند و در نتیجه موفقیت‌های کمتری در این زمینه کسب می‌کنند و اعتماد به نفس‌شان در زمینه مراقبت از کودک کاهش می‌یابد. ناگزیر، آنها احساس می‌کنند نباید در این حیطه فعالیتی داشته باشند.

راه‌حل این مشکل ساده است. مادر جوان لازم است قدری عقب بکشد. او باید متوجه باشد که راه‌های متعددی برای زدن پشت بچه برای آروغ زدن او وجود دارد. اگر او از روش شوهرش خوشش نمی‌آید، باید به خاطر داشته باشد که آن بچه، بچه او نیز هست و اینکه آن بچه به هر حال از تجربه کردن سبک پدر نیز منافعی خواهد برد. یک یا دو بار حمام آب ولرم هیچ بچه‌ای را نخواهد کشت ،اما اگر این حمام باعث شود پدر تعهدی دایمی به خانواده‌اش احساس کند، هم برای بچه و هم برای رابطه شویی مفید خواهد بود. 
زمان تغذیه کودک می‌تواند به خصوص تجربه سختی برای پدر جدید باشد. حسرت نداشتن آلت تناسلی جنس مذکر ممکن است فقط تئوری‌ پردازی‌های فروید باشد، اما حسرت نداشتن سینه‌ای برای شیر دادن یک واقعیت است که تقریباً در هر خانه‌ای که در آن زن به نوزاد شیر می‌دهد وجود دارد. پدر وقتی می‌بیند که رابطه‌ای دوست داشتنی و زیبا بین همسر و فرزندشان ایجاد می‌شود بی‌اختیار حسادت می‌کند. به نظر می‌رسد که مادر و بچه یک حلقه عشقی بین خودشان ایجاد کرده‌اند که او نمی‌تواند وارد آن شود.
آنها می‌توانند نقشی در برنامه معمول شیردادن با برای شوهر پیدا کنند. برای مثال، یکی از کارهای پدر می‌تواند این باشد که وقت شیرخوردن بچه، او را به نزد مادر ببرد. پدر همچنین می‌تواند به صورت رسمی مسئول آروغ زدن بچه از شیر خوردن باشد. او همچنین می‌تواند به صورت عادتی حین شیرخوردن نزدیک همسرش و بچه‌اش بماند و به آرامی سر بچه را نوازش کند یا برای مثال برای او آواز بخواند.

3) 

اجازه دهید پدر همبازی نوزاد باشد. بعضی مردها عنوان می کنند که آنها زیاد با نوزادشان ارتباط برقرار نکرده‌اند تا اینکه او قدری بزرگتر شده بتواند راه برود، صحبت کند و بازی کند. متأسفانه، تا آن زمان، فاصله گرفتن پدر از زندگی خانوادگی شکاف عمیقی در رابطه شویی ایجاد کرده است. دلیل اینکه زمان زیادتری طول می‌کشد که مردان با کودکشان ارتباط برقرار کنند، همانگونه که مطالعات بی‌شماری این مسئله را تأیید می‌کند، این است که زن‌ها بیشتر تمایل دارند نقش تربیتی را در رابطه با فرزندان بازی کنند در حالی که مردان بیشتر دوست دارند با بچه‌ها بازی کنند. و از آنجایی که بیشتر مردها تصور می‌کنند که واقعاً نمی‌توانند با کودک ضعیف‌شان بازی کنند، در سال اول که بسیار در رشد کودک حیاتی است، اصلاً احساس نمی‌کنند با فرزندشان درگیر هستند. اما پدرانی که برای نوزادشان وقت می‌گذارند، کشف خواهند کرد که بچه‌ها چاقالوهایی نیستند که فقط گریه می‌کنند، شیر می‌خورند، گند می‌زنند و می‌خوابند. حتی بچه‌هایی که تازه به دنیا آمده‌اند نیز می‌توانند هم‌بازی‌های خوبی باشند. نوزاد فقط پس از گذشت ۳ هفته لبخند می‌زند. حتی خیلی زودتر این نوزاد می‌تواند با چشم حرکت را دنبال کند. خیلی زود آنها شروع می‌کنند به خندیدن و لگن همراه با شادی.



فرایند 

فرزندآوری یکی از مهمترین رویدادهای زندگی هر زوج می تواند باشد که حس "ما بودن" که بچه‌ها را نیز دربر می‌گیرد را شامل می شود. "بچه‌ها مانند نارنجک هستند. وقتی انسان بچه‌دار می‌شود، یک انفجار در زندگی #شویی رخ می‌دهد، و وقتی گردوخاک‌ها می‌خوابد، رابطه شویی متفاوت از آن چیزی خواهد بود که بوده است. ضرورتاً، بهتر یا بدتر نخواهد بود، اما به هر حال متفاوت خواهد بود."

تقریباً همه مطالعاتی که در زمینه نحوه تغییر از زن و شوهر بودن به پدر و مادر بودن انجام شده است عنوان می‌کند که،  

نوزاد مانند یک زله باعث تحول و دگرگونی رابطه شویی می‌شود. متأسفانه، بیشتر اوقات این تغییر به سمت بدترشدن رابطه شویی است. در سال اول پس از تولد اولین فرزند، ۷۰ درصد از همسران اُفت شدیدی در رضایتمندی از رابطه شویی را تجربه می‌کنند. (برای شوهر، این عدم رضایت معمولاً در واکنش به ناراحتی زن و کمی دیرتر ظاهر می‌شود.)

 طیف وسیعی از دلایل می‌تواند علت این نیتی عمیق باشد: کمبود خواب، به ‌هم ریختگی، عدم قدردانی، مسئولیت عظیم مراقبت از یک موجود بسیار کوچک و ضعیف، دشواری ایجاد توازن بین بچه‌داری و کار، فشارهای اقتصادی، نداشتن وقت برای خود، و بسیاری از موارد دیگر.

راز شاد و مستحکم ماندن روابط شویی، حتی بعد از انفجار نارنجک چیست؟
آنچه مادران خوشبخت را از بقیه مادران جدا می‌سازد هیچ ارتباطی با این ندارد که آیا نوزادشان مرتب دل‌درد می‌گیرد یا اینکه خوب می‌خوابد، اینکه آیا بچه شیر مادر می‌خورد یا با شیشه شیر تغذیه می‌شود، اینکه آیا مادر سرکار می‌رود یا در خانه می‌ماند. این مسئله بیشتر ربطی به این دارد که آیا پدر این تغییر بچه‌دار شدن را همراه مادر تجربه می‌کند یا اینکه جا می‌ماند.

 بچه‌دار شدن تقریباً به ناچار باعث دگرگونی عظیمی در مادر می‌شود. او عشق را آن‌گونه که خالص و به دور از هرگونه خودخواهی نسبت به نوزادش تجربه می‌کند هرگز قبلاً تجربه نکرده بود. تقریباً همیشه مادری که تازه بچه‌دار شده است چیزی که تجربه می‌کند سوگیری مجدد و عمیق درباره معنای زندگی است. او در می‌یابد که تمایل دارد برای فرزندش هرگونه فداکاری کند. او به واسطه شدت احساسات عمیقش برای این موجود کوچک و ظریف احساس حیرت و شگفتی می‌کند. این تجربه آنقدر عظیم است و باعث تحول در زندگی می‌شود که اگر همسر او در این مسیر با او همراهی نکند، بسیار طبیعی و قابل درک است که فاصله بین آنها ایجاد می‌شود. در حالی که زن مفهوم "ما بودن" که شامل فرزند نیز می‌شود را پذیرفته است، مرد احتمالاً هنوز در حسرت ایده "ما" با آن همان شکل قدیمی‌اش می‌باشد.

بنابراین مرد بی‌اختیار از اینکه همسرش اکنون وقت کمی برای او دارد، از اینکه او همیشه بسیار خسته و بی‌حال است، و از اینکه همسرش همیشه نگران تغذیه و مراقبت از نوزاد است لجش می‌گیرد. او دلخور است که دیگر نمی‌توانند در ساحل دوچرخه‌سواری کنند چون بچه هنوز آنقدر کوچک است که نمی‌تواند در پشت دوچرخه بنشیند. او فرزندش را دوست دارد. اما بیش از هر چیزی می‌خواهد همسرش را پس بگیرد.

شوهر باید چه کار کند؟
پاسخ مخمصه‌ای که در آن گرفتار شده است ساده است: او نمی‌تواند همسرش را پس بگیرد، و باید دنبال او به قلمروی جدیدی که همسرش وارد آن شده است برود تنها در این صورت است که زندگی شویی آنها ممکن است همچنان رشد کند. در روابطی که مرد قادر است این کار را انجام دهد، او از بچه‌اش بدش نمی‌آید. او دیگر احساسی شبیه به احساس یک شوهر ندارد، او اکنون یک پدر شده است و نسبت به فرزندش احساس عشق و غرور می‌کند و نقش حمایت‌گر را بازی می‌کند.

چگونه یک زوج می‌توانند اطمینان حاصل کنند که مرد نیز همراه زن این مرحله را به خوبی پشت سر می‌گذارد؟ 
ابتدا، لازم است زوج به یک سری توصیه‌های رایج و عامه پسند را نادیده بگیرند. کارشناسان بسیاری که نیت خوبی هم دارند توصیه می‌کنند که بین رابطه شویی و خانواده توازن ایجاد کنید، طوری که گویی زندگی شما یک الاکلنگ است که بچه روی یک سر آن و رابطه شویی روی سر دیگر آن قرار دارد. آنها به زوج‌ها توصیه می‌کنند که اوقاتی را به دور از نوزاد با هم سپری کنند و روی رابطه شویی‌شان و علاقمندی‌های غیر از خانواده تمرکز کنند: درباره رابطه‌تان، کارتان، کار همسرتان، هوا، هر چیزی غیر از نوزادی که در خانه مانده است با هم صحبت کنید. اما زندگی شویی و زندگی خانوادگی دو چیز مقابل هم نیستند، بلکه آنها هر دو از یک جنس می‌باشند. درست است که زن و مرد باید هر از چندگاهی وقتی را دور از بچه با هم سپری کنند اما اگر آنها نتوانند این مرحله تغییر را با هم به خوبی پشت سر بگذارند، متوجه خواهند شد که بی‌اختیار دایماً درباره بچه صحبت خواهند کرد، بدون اینکه واقعاً دوست داشته باشند این کار را انجام دهند. آنها حتی نمی‌توانند برای اولین بار شام بیرون را تمام کنند بدون اینکه مجبور می‌شوند حداقل دو بار با خانه تماس بگیرند. اغلب، زوج‌هایی که این‌گونه هستند این احساس را پیدا می‌کنند که گویی کار اشتباهی انجام داده‌اند چرا که باعث شده‌اند با وجود نقش جدیدشان به عنوان پدر و مادر، رابطه خودشان در درجه دوم اهمیت قرار بگیرد. نتیجه این خواهد بود که آنها بیش از پیش استرس و گیجی و سردرگمی را تجربه خواهند کرد. اما در واقع آنها کار بسیار درستی انجام داده‌اند. مسئله مهم این است که آنها هر دو در این برنامه حضور داشته باشند. مادامی که هم مرد و هم زن این تغییر در باورها را به خوبی انجام دهند، رابطه فرزند و پدر و مادر و همچنین رابطه شویی دوام آورده و رشد می‌کند.

در زیر نکات بیشتری ارائه می‌شود که به زوج‌ها کمک می‌کند به عنوان پدر و مادر رشد کنند و در عین حال ارتباطشان را با هم حفظ کنند.

1) روی رابطه دوستی در زندگی شویی‌تان تمرکز کنید. قبل از اینکه بچه از راه برسد، مطمئن شوید که یکدیگر و همچنین دنیاهای متفاوت هم را خیلی خوب می‌شناسید و با هم صمیمی هستید. هر چه بیشتر به صورت یک تیم درآمده باشید، این تغییر آسان‌تر خواهد بود.

2) "

پدر" را از برنامه مراقبت از نوزاد حذف نکنید. گاهی اوقات زنی که تازه مادر شده است به واسطه نیروی مضاعفی که در خود احساس می‌کند، طوری عمل می‌کند که گویی همه‌چیز را می‌داند. او در حالی که به این ایده که هر دوی آنها باید در مراقبت از نوزاد سهیم باشند بی‌توجهی می‌کند، یک نقش برتری برای خود فرض می‌کند و دایماً پدر جدید را مدیریت می‌کند، البته نه به صورت آمرانه. او حتی هنگامی که پدر دقیقاً آن‌گونه او گفته است کار را انجام ندهد او را شماتت می‌کند: 
"بچه را این‌طور بغل نکن!" "به اندازه کافی پشت او نزده‌ای که آروغ بزند". "آب حمام بیش از حد سرد است". در رویارویی با این موج انتقادات، برخی شوهرها خوشحال می‌شوند که به این بهانه عقب و نقش کارشناس را به همسران‌شان بسپارند (هر چه باشد، پدران آنها نیز هرگز چیزی درباره نوزادان نمی‌دانستند) و بپذیرند که در این زمینه بی‌کفایت هستند. نتیجه غم‌انگیز این کار این است که آنها کارهای کمتری انجام می‌دهند و در نتیجه موفقیت‌های کمتری در این زمینه کسب می‌کنند و اعتماد به نفس‌شان در زمینه مراقبت از کودک کاهش می‌یابد. ناگزیر، آنها احساس می‌کنند نباید در این حیطه فعالیتی داشته باشند.

راه‌حل این مشکل ساده است. مادر جوان لازم است قدری عقب بکشد. او باید متوجه باشد که راه‌های متعددی برای زدن پشت بچه برای آروغ زدن او وجود دارد. اگر او از روش شوهرش خوشش نمی‌آید، باید به خاطر داشته باشد که آن بچه، بچه او نیز هست و اینکه آن بچه به هر حال از تجربه کردن سبک پدر نیز منافعی خواهد برد. یک یا دو بار حمام آب ولرم هیچ بچه‌ای را نخواهد کشت ،اما اگر این حمام باعث شود پدر تعهدی دایمی به خانواده‌اش احساس کند، هم برای بچه و هم برای رابطه شویی مفید خواهد بود. 
زمان تغذیه کودک می‌تواند به خصوص تجربه سختی برای پدر جدید باشد. حسرت نداشتن آلت تناسلی جنس مذکر ممکن است فقط تئوری‌ پردازی‌های فروید باشد، اما حسرت نداشتن سینه‌ای برای شیر دادن یک واقعیت است که تقریباً در هر خانه‌ای که در آن زن به نوزاد شیر می‌دهد وجود دارد. پدر وقتی می‌بیند که رابطه‌ای دوست داشتنی و زیبا بین همسر و فرزندشان ایجاد می‌شود بی‌اختیار حسادت می‌کند. به نظر می‌رسد که مادر و بچه یک حلقه عشقی بین خودشان ایجاد کرده‌اند که او نمی‌تواند وارد آن شود.
آنها می‌توانند نقشی در برنامه معمول شیردادن با برای شوهر پیدا کنند. برای مثال، یکی از کارهای پدر می‌تواند این باشد که وقت شیرخوردن بچه، او را به نزد مادر ببرد. پدر همچنین می‌تواند به صورت رسمی مسئول آروغ زدن بچه از شیر خوردن باشد. او همچنین می‌تواند به صورت عادتی حین شیرخوردن نزدیک همسرش و بچه‌اش بماند و به آرامی سر بچه را نوازش کند یا برای مثال برای او آواز بخواند.

3) 

اجازه دهید پدر همبازی نوزاد باشد. بعضی مردها عنوان می کنند که آنها زیاد با نوزادشان ارتباط برقرار نکرده‌اند تا اینکه او قدری بزرگتر شده بتواند راه برود، صحبت کند و بازی کند. متأسفانه، تا آن زمان، فاصله گرفتن پدر از زندگی خانوادگی شکاف عمیقی در رابطه شویی ایجاد کرده است. دلیل اینکه زمان زیادتری طول می‌کشد که مردان با کودکشان ارتباط برقرار کنند، همانگونه که مطالعات بی‌شماری این مسئله را تأیید می‌کند، این است که زن‌ها بیشتر تمایل دارند نقش تربیتی را در رابطه با فرزندان بازی کنند در حالی که مردان بیشتر دوست دارند با بچه‌ها بازی کنند. و از آنجایی که بیشتر مردها تصور می‌کنند که واقعاً نمی‌توانند با کودک ضعیف‌شان بازی کنند، در سال اول که بسیار در رشد کودک حیاتی است، اصلاً احساس نمی‌کنند با فرزندشان درگیر هستند. اما پدرانی که برای نوزادشان وقت می‌گذارند، کشف خواهند کرد که بچه‌ها چاقالوهایی نیستند که فقط گریه می‌کنند، شیر می‌خورند، گند می‌زنند و می‌خوابند. حتی بچه‌هایی که تازه به دنیا آمده‌اند نیز می‌توانند هم‌بازی‌های خوبی باشند. نوزاد فقط پس از گذشت ۳ هفته لبخند می‌زند. حتی خیلی زودتر این نوزاد می‌تواند با چشم حرکت را دنبال کند. خیلی زود آنها شروع می‌کنند به خندیدن و لگن همراه با شادی.



افسردگی پس از زایمان نوعی افسردگی است که به فاصله کوتاهی پس از زایمان ممکن است ظاهر شود. این افسردگی در ۵ تا ۲۵ درصد از ن دیده می‌شود. بی‌خوابی شدید، بی‌ثباتی خلق و احساس خستگی از علائم شایع آن است. باورهای هذیانی و فکرهای خودکشی و دیگرکشی (نسبت به نوزاد) ممکن است پدید آید. به همین جهت با توجه به در خطر انداختن جان مادر و فرزند ممکن است از فوریت‌های پزشکی شمرده شود .

علائم و نشانه ها

علائم و نشانه های غم زایمان و افسردگی پس از زایمان شامل موارد زیر است: - 

خشم - احساس بی ارزشی، بی کفایتی، 

شکست یا گناه - گریه کردن - بی صبری و زودرنجی (حساس بودن) - بی قراری - غمگینی - خستگی، بی خوابی یا بدخوابی - نوسانات خلق این علائم و نشانه ها با غم پس از زایمان (که می تواند همراه با احساس تنهایی، اضطراب، گیجی و فراموشکاری باشد) از چند روز تا چند هفته از بین می روند. چنین علائمی با افسردگی پس از ازیمان شدیدتر و با دوام تر هستند. ممکن است با توانایی عملکردتان تداخل کند و می تواند مضافاً شامل موارد زیر باشد: - احساس کرختی احساسی یا حس گیر افتادن - ترس از آسیب زدن به خود یا به نوزاد - تمرکز و تفکر مختل - عدم 

احساس لذت در زندگی - کاهش علاقه به 

فعالیت جنسی - افزایش یا فقدان توجه به نوزاد - کاهش وزن یا وزن گیری قابل توجه - دوری گزینی از خانواده یا دوستان سردرد، درد قفسه سینه، تپش قلب، کرختی یا افزایش تنفس ممکن است اتفاق بیفتد.



مسئله تو نیستی‌، من هستم‌

 مهم‌ترین کاری‌ که می‌‌توانید برای‌ 

زندگی‌ مشترکتان انجام دهید آن است که یاد بگیرید بیشتر بر خود متمرکز شوید. شما درواقع باید خودمحورتر شوید. حال قبل از آنکه این مطلب را احمقانه بنامید به من گوش کنید. هر زندگی‌ مشترک عالی‌‌ای‌، خودمحور است زیرا هر زندگی‌ مشترکی‌ نیاز به دو خودِ محوری‌ دارد.

هر 

زندگی‌ مشترکی‌، پیوندی‌ بین دو انسان کامل و محوری‌ است. این دو فرد قوی‌ به‌طور فعال روی‌ بهبود خود در جهت منفعت طرف دیگر کار می‌‌کنند، بدون آنکه از او انتظار داشته باشند حتماً همان کار را بکند. این دو نه از جدایی‌ می‌‌ترسند و نه از با هم بودن و تلاش می‌‌کنند به تعادلی‌ از این دو برسند. این دو نفر به جای‌ توجه به رفتار همسرشان که خوشبختانه قابل کنترل نیست، به رفتار خود که برایشان قابل کنترل است، توجه می‌‌کنند.

یک فرد، تنها با چنین نگرشی‌ می‌‌تواند آنچه را همه ما مشتاق آن هستیم، تجربه کند؛ یعنی‌

صمیمیت واقعی‌ با یک روح مستقل و اسرارآمیز دیگر، کسی‌ که آگاهانه تصمیم می‌‌گیرد زندگی‌، انتخابها، امیدها و رؤیاهایش را با ما سهیم شود.

 شاید با این الگو برای‌ زندگی‌ مشترک آشنا نباشید. شاید زندگی‌‌تان سرشار از آموزشهایی‌ درباره فداکاری‌، مصالحه، رفع نیازهای‌ دیگری‌ و درخواست مدام برای‌ سازگاری‌ شده باشد. توصیه‌های‌ بعضی‌ کارشناسان 

ازدواج برای‌ تمرکز بر همسرتان به جای‌ تمرکز برخودتان جای تامل دارد.

برای به دست آورد الگوی ارتباطی موثر در ابتدا باید یاد بگیرید بر خود متمرکز شوید. واضح است که این امر به معنای‌ فقط به خودم اهمیت می‌‌دهم» نیست، ما اصلاً درباره

خودشیفتگی‌ صحبت نمی‌‌کنیم.

خودمحور بودن به معنی‌ متمرکز شدن بر خود نیست، به معنای‌ این نیست که دیگران را واداریم بر ما متمرکز شوند. هرگاه بخواهیم دیگران متناسب با فکر، حس یا عملکرد ما رفتار کنند، به نفع خودمان بر دیگران متمرکز شده‌ایم و این اوج خودشیفتگی‌ است.

می‌‌بینید خودشیفتگی‌، به معنای‌ متمرکز شدن بر خود نیست؛ در خودشیفتگی‌ در اصل بر دیگران متمرکز می‌‌شویم. این امر متمرکز شدن بر دیگران است تا دیگران را واداریم بر ما متمرکز شوند، یا آنها را به حالتی‌ بکشانیم (یا واداریم جوری‌ رفتار کنند) که باعث شوند ما احساس بهتری‌ بکنیم.

حال ممکن است خودتان را به این وضوح نبینید، و مشکل دقیقاً همین است. ما اغلب خود را نمی‌‌بینیم. در اینجا یک آزمون کوچک وجود دارد:

۱. هیچ‌گاه از اینکه همسرتان نیازهای‌ عاطفی‌‌تان را برآورده نمی‌‌کند، عصبانی‌ شده‌اید؟ به زنی‌ فکر کنید که مدام پیش دوستانش شکایت می‌‌کند که همسرش رفتار عاشقانه و رمانتیک ندارد، اما هیچ‌گاه به صورت شفاف این گلایه را به شوهرش نگفته است. مردی‌ را درنظر بگیرید که رابطه‌اش را با نامزدش تنها به این دلیل که دست‌کم او این مرد را تحسین می‌‌کند، توجیه می‌‌کند. این یعنی‌ تمرکز بر دیگران.

۲. آیا تنها به این دلیل سعی‌ می‌‌کنید همسرتان را به هر شکل ممکن شاد کنید» که این کار زندگی‌‌تان را ساده‌تر می‌‌کند؟ زنی‌ را در نظر بگیرید که چون نگران آزادی‌ خود است، دیر آمدن همسرش را به خانه می‌‌پذیرد. مردی‌ را در نظر بگیرید که تنها برای‌ اینکه آزاد باشد به هر خواسته همسرش پاسخ بله عزیزم» می‌‌دهد. همه اینها نیز رفتارهای‌ متمرکز بر دیگری‌ هستند.
و چرا تفکر متمرکز بر دیگران اشتباه است؟ زیرا به‌طور اجتناب‌ناپذیری‌ سعی‌ می‌‌کنیم هر چیزی‌ را که بر آن متمرکز می‌‌شویم، مدیریت کنیم، بهبود بخشیم یا کنترل کنیم.

نمی‌‌توانیم از این مسئله فرار کنیم. ما به‌طور غریزی‌ می‌‌خواهیم تأثیرمان را بر هرچه بر آن تمرکز می‌‌کنیم، ببینیم. 
اما وقتی‌ چنین خواسته درونی‌‌ای‌ در رابطه‌ها و به ویژه زندگی‌ مشترکمان به کار گرفته می‌‌شود، مشکلی‌ پیش می‌‌آید.



- اگر تو جواب نمی دادی دعوا نمی شد.

- یعنی می خواستی مثل تو هیچ دفاعی از خودم نکنم؟ 
(زن گوشی موبایل را روی مبل پرتاب می کند)

- وقتی جواب می دی دعوا شروع می شه!
( مرد هم کت خود را در آورده روی مبل کناری پرتاب می کند، گویی می خواهد هدف گیری خود را نشان دهد که خیلی هم موفق نمی شود )

- خوب تو جواب نده یه بار هم تو سکوت کن.! همش که نمی شه من.

- وقتی تو اینجوری می گی من دیونه می شم می خواهم سرمو بکوبم تو دیوار.

- ولی تو فقط فریاد می زنی.‌‌

[زن به اتاق رفت جلوی آیینه ایستاد و سعی کرد زیپ لباس اش را باز کند یاد آخرین دفعه افتاد که تلاش کرده بود این کار را به تنهایی انجام بدهد.]
***************

شما تنها 

مسئول رفتار، انتخابها، نگرشها و حالتهایتان هستید. هیچ‌جوره نمی‌‌توانید ادعا کنید هرگونه فریاد کشیدنتان (به هر شکلی‌ که باشد) تقصیر همسرتان است.اگر فقط همسرم می‌‌توانست [مرا تحسین کند، کارهای‌ بیشتری‌ در خانه انجام دهد، کمتر ولخرجی‌ کند]. مجبور نبودم [فریاد بکشم، این‌قدر ناراحت بشوم، از او دوری‌ کنم، وقت بیشتری‌ را در محل کار بگذرانم و.].»

تمام این فقط اگر»ها ذاتاً ضعیف و ضعیف‌کننده‌اند، زیرا این فکرها کنترل از راه دور ما را در دست شخص دیگری‌ قرار می‌‌دهند. و سپس شکایت می‌‌کنیم که آنها مرا تحریک می‌‌کنند چنین کاری‌ انجام دهم! همه ما این کارها را به روشهای‌ مختلفی‌ به ویژه در زندگی‌ مشترکمان انجام داده‌ایم.

[ اگر تو چیزی نمی گفتی من هم مجبور نبودم وارد بحث شوم و .]

اما ما مجبور به چنین کاری‌ نیستیم.
وقتی‌ آگاهانه برخود متمرکز می‌‌شویم، وقتی‌ قدرت خود تخریب‌گرانه چنین کنش‌پذیری‌ عاطفی‌‌ای‌ را احساس می‌‌کنیم، همه چیز را کم کم متفاوت می‌‌بینیم و حس می‌‌کنیم. متوجه می‌‌شویم هر یک از ما نقشی‌ قوی‌ در ایجاد نتیجه‌هایی‌ داریم که می‌‌خواهیم از آنها اجتناب کنیم. هر یک از ما نقش مهمی‌ در تداوم الگوهای‌ منفی‌‌ای‌ که از آنها شکایت می‌‌کنیم، ایفا کرده‌ایم.و رفتار ما باعث تداوم رفتار همسرمان می شود

[ وقتی شما در برابر زخم زبان های خانواده خویش از همسرتان دفاع نکنید او مجبور به این کار خواهد شد ] همچنین متوجه می‌‌شویم معمولاً اگر یکی‌ از همسران آرامش فکری‌ نداشته باشد تا این نوع چرخه مخرب را از بین ببرد، این چرخه به پایان نمی‌‌رسد.

 همسران می‌‌توانند مانند قبیله‌ها و کشورهایی‌ که همیشه در جنگ هستند، مدام سر هم فریاد بزنند.
پذیرش و روبه‌رو شدن با این حقیقت‌ها، دردناک است، اما روبه‌رو نشدن یا نپذیرفتنشان چیزی‌ از واقعی‌ بودنشان نمی‌‌کاهد.

[ هنگامی که شما سکوت می کنید عملا موافق انتقادهایی هستید که از همسرتان می شود ]وقتی‌ درونی‌‌ترین نیازهایتان برای‌ رابطه واقعی‌ را می‌‌خواهید، این حقیقت‌ها نشانه‌ای‌ از خبرهایی‌ خوش می‌‌شوند: آگاهی‌ از اینکه در زندگی‌‌تان بازیگری‌ قدرتمند و خلاق هستید، حتی‌ اگر واکنش‌های‌ غیرارادی‌‌تان، الگوهای‌ منفی‌ قدرتمندی‌ را ایجاد کرده باشند. این خبر خوشایند است، زیرا به این معناست که قدرت ترک آن الگوها و خلق بازخوردهایی‌ جدید و مثبت را دارید.

احتمالاً، این برای‌ شما به معنای‌ مواجه شدن با حسادتهای‌ ناشی‌ از 

عدم امنیت احساسی‌‌تان، ارزیابی‌ سوءظن‌هایتان با یک شخص سوم بی‌‌طرف، و با آرامش و به‌طور مستقیم حرف زدن با همسرتان درباره نگرانیهایتان در رابطه با همکار جدیدش است. البته بدون آنکه از او بخواهید از خود دفاع کند.

احتمالاً، این مسئله به معنای‌ آن است که رنجش‌هایتان را درباره تحسین نشدن کلامی‌ از سوی‌ همسرتان کنار بگذارید و در عوض فهرستی‌ صادقانه از تمام چیزهایی‌ که در او تحسین می‌‌کنید، ایجاد کنید و آن را برای‌ او بفرستید. بدون آنکه نیاز داشته باشید او به نوعی‌ مقابله‌به‌مثل کند.

احتمالاً، معنای‌ این حرف آن است که بار دیگر در لحظه عصبانیت مکث کنید، به سمت همسرتان بروید، و تنها پیشنهاد دهید: 

بیا کمی‌ مراقب باشیم».

زیبایی‌ این مسئله در آن است که جدا از اینکه با این حقیقت و مسئولیت جدید چه می‌‌کنید، بدون توجه به اینکه چگونه کارتان را شروع می‌‌کنید، گامهای‌ بعدی‌‌تان تا حدی‌ فراوان بر رابطه شما اثر می‌‌گذارند؛ زیرا حرکتهای‌ شما از نقطه آرامش می‌‌آیند، از نقطه تفکری‌ شفاف. تفکر درباره اینکه بیش از همه چه چیزی‌ می‌‌خواهید و تفکر درباره اینکه چگونه می‌‌توانید به بهترین نحو آن خواست.


فرید می‌‌پرسد:
نزدیک این‌جا زندگی‌ می‌‌کنی‌؟
ــ نه. در شرق شهر.
ــ این‌جا که کار نمی‌‌کنی‌؟
ــ چرا در فروشگاه.
ــ اوم.
ــ رفتن و آمدن سرکار خودش یه مسافرته.
ــ آره، یه مسافرته، ولی‌ بهش عادت کردم.
ــ اونجا یک شرکت بیمه است؟
ــ اُم.
ــ اون‌جا کار می‌‌کنی‌؟
ــ بله.»

گفت‌وگو هم‌چنان ادامه دارد. درست مانند مصاحبه‌ای‌ بد و سنگین برای‌ تصدی‌ شغلی‌. فرید به خودش می‌‌گوید: فکر می‌‌کردم خجالتیه ولی‌ این‌طور نیست. کمی‌ 

افسرده است. شاید خود من هم افسرده‌ام. شاید از مردای‌ کچل بدش می‌‌آد. شاید باید جای‌ بهتری‌ با او قرار می‌‌گذاشتم. شاید از آمدنش پشیمونه.» این افکار پریشان ادامه دارد و فرید را نچسب‌تر و ملالت‌آورتر می‌‌سازد: نه این جواب نمی‌‌ده. نباید دعوت‌اش می‌‌کردم. چه‌طوری‌ خودم و از این بند خلاص کنم؟»

پرسش خوبی‌ است، ببینم اگر فرید چند اصلاح و تغییر در پرسش‌هایش می‌‌داد و اگر مریم اطلاعات بیش‌تری‌ می‌‌داد، چه می‌‌شد. صحنه را از جایی‌ که مرد با فنجان قهوه برمی‌‌گردد دنبال می‌‌کنیم:
بفرمایید.
ــ متشکرم.
ــ دیشب مدت زیادی‌ در مهمانی بودم.
ــ چه خوب!
ــ من و سارا خیلی‌ ساله با هم دوستیم. برات گفتم که هم‌دانشکده‌ای‌ بودیم.
ــ بله گفتی‌. در.
ــ سارا، چه‌جور آدمی است؟
_من و سارا با هم کار می کردیم.
ــ در آن شرکت بیمه، در شرق شهر؟
ــ بله، در شرکت .
ــ یادم می‌‌آد، سارا از آن‌جا بدش می‌‌آمد. رییس‌اش عصبی‌ بود. وای‌ خدای‌ من! چه حرفی‌ زدم. شما رییس بودید، نبودید؟
فرید می‌‌خندد:
ــ نه من نبودم. خدا را شکر. فرد دیگری بود.
ــ شما هنوز اون‌جا کار می‌‌کنی‌؟
ــ نه در حال حاضر در جایی دیگر.
ــ چی‌ شد که از آن‌جا بیرون آمدی‌؟
ــ نمی‌‌دونم. روزی‌ از خواب پا شدم و احساس کردم دیگه نمی‌‌تونم سر این کار برم. تلفن زدم گفتم بیمارم و همان روز به‌دنبال کار جدیدی‌ رفتم.
ــ فورا هم کار پیدا کردی‌؟
ــ نه، یک ماه طول کشید.
ــ کار جدیدت چیه؟
ــ کار خوبیه، از کار در آن شرکت که بهتره. برای‌ ادامه‌ی‌ تحصیل وقت کافی‌ دارم.
ــ مگه دانشکده میری‌؟
ــ بله، دارم سعی‌ می‌‌کنم از این اداره‌ هم بیرون بیام. ببین من به مردم‌شناسی‌ علاقه دارم.
ــ مردم‌شناسی‌ علم جالبی‌ نیست. من در این رشته کارشناسی‌ دارم. ولی‌ دارم کار تجاری‌ می‌‌کنم. اشتباه بزرگی‌ کردم. داشتی‌ می‌‌گفتی‌ می‌‌خواهی‌ چه‌کار کنی‌؟
ــ داشتم می‌‌گفتم کار بیمه. خیلی‌ خسته‌کننده است. ولی‌ اگر بتونم در رشته‌ی‌ مردم‌شناسی‌ کارشناسی‌ بگیرم، فکر می‌‌کنم.»

گفت‌وگوی‌ آن دو را قطع می‌‌کنیم. تفاوت در کجاست؟ فرید کمی‌ خوش‌برخوردتر است. از آن مهم‌تر، روش ابراز علاقه‌اش به زندگی‌ با مریم است. قبول، مریم هنوز خجالتی‌ است، ولی‌ فرید با پرسش‌هایش او را از این حالت بیرون می‌‌آورد. ولی‌ این‌بار، پرسش‌هایش در مورد مسایل پیش‌پا افتاده نیست. از آن‌جا که سؤالاتی‌ می‌‌کند که جواب‌های‌ آزادی‌ را می‌‌طلبد و به قلب ارزش‌ها و خواسته‌های‌ آن زن نفوذ می‌‌کند، مریم راهی‌ جز پاسخ‌گویی‌ به آن‌ها، ندارد. علاقه‌ی‌ فرید به واقعیت مریم، موجب گرایش قلبی‌ زن نسبت به او می‌‌گردد. این امر روحیه‌ی‌ مرد را بالا می‌‌برد و مانع ملال و خشکی‌‌اش می‌‌گردد. توجه‌اش در جایی‌ که باید باشد، یعنی‌ مریم تمرکز پیدا می‌‌کند. مریم لحظه به لحظه بیشتر به فرید علاقه‌مند می‌‌شود.و احساس می‌‌کند دارد به خواسته‌اش یعنی‌ به رابطه‌ی‌ عاطفی‌ می‌‌رسد.



گام به گام پیش بروید

روابط پیچیده و تحقق آن‌ها، همه یک‌جا در زندگی‌ ناگهان شکل نمی‌‌گیرد و ظاهر نمی‌‌گردد. آن‌ها به مرور زمان، یکی‌ یکی‌ رشد و گسترش می‌‌یابد.
اگر ما بتوانیم رابطه‌ای که با آن مواجه می‌شویم به دقت تجزیه و تحلیل کنیم خواهیم دید هر کدام از مبادله‌های برای‌ آن مثل سلول‌های‌ بدن و یا آجرهای‌ یک خانه، مانند اجزای‌ ابتدایی‌ ارتباطات عاطفی‌ هستند. هر معاوضه‌ای‌ شامل اطلاعات عاطفی‌‌ای‌ هست که می‌‌تواند رابطه‌ها را میان مردم تقویت یا تضعیف کند.
چند مثال:
هی‌ مادر، ناهار کی‌ حاضر می‌‌شه؟
ــ نق نزن! هر وقت گذاشتم روی‌ میز!»

بازم گزارش ماهانه‌ات که به تأخیر افتاد.
ــ چرا به ایمیل‌هایت نگاهی‌ نمی‌‌کنی‌؟ دیشب برایت فرستادم.»

خواسته‌ها و برآورده کردن‌شان می‌‌تواند رویدادهایی‌ بزرگ، مطلوب و گیرا و پالایش‌کننده، مثل آن‌هایی‌ که ما در فیلم‌ها می‌‌بینیم باشد:

با من ازدواج می‌‌کنی‌؟
ــ حتما حتما»

یا ممکن است بده بستان‌های‌ کوچک و روزمره باشد:

یه نوشیدنی هم واسه من بخر، باشه؟
ــ حتما، چیز دیگه‌ای‌ نمی‌‌خواهی‌، چیپسی‌.؟

خواسته‌ها می‌‌تواند لطیف و ظریف باشد:

لباس قشنگیه.»

ممکن است روراست و بی‌‌پروا باشد:
می‌‌خوام با تو عشق‌بازی‌ کنم.»

خواسته‌ها می‌‌تواند به‌طور نسبی‌ بده بستان‌هایی‌ مهم بین غریبه‌ها باشد:
ممکنه یه تاکسی‌ برای‌ من صدا بزنید؟»

یا می‌‌تواند رازهایی‌ تلخ و درگوشی‌ میان دوستان باشد:
باور نمی‌‌کنی‌ دیشب چه اتفاقی‌ برام افتاد.»

گاهی برای‌ طولانی‌ شدن دوستی‌ در زوج‌هایی‌ که می‌‌خواهند نزدیک باقی‌ بمانند، ضرورت دارد:
خیلی‌ دلم برات تنگ شده. بریم جایی‌ و حرفی‌ بزنیم.»

پاسخ مثبت دادن به خواسته‌ها به‌طور طبیعی‌ به تأثیر متقابل می‌‌انجامد و اغلب هر دو برای‌ یکدیگر به گسترش خواسته‌ها دست می‌‌زنند. گوش سپردن به این نوع مبادله‌ها، مثل این است که شاهد بازی‌ ماهرانه‌ی‌ پینگ‌پنگ دو نفر باشیم:

امروز برای‌ ناهار چه می‌‌کنی‌؟
ــ ساندویچی‌ آورده‌ام. میل داری‌ بریم بیرون با هم بخوریم؟
ــ حتما. ولی‌ اول باید از سوپر چیزی‌ بخرم. چیزی‌ لازم داری‌؟
ــ آره. برام سُس فلفل بگیر. 
شاید عکس‌های‌ خانواده‌ام را بیاورم و با هم تماشا کنیم.
ــ چه خوب. خوش‌حال می‌‌شم.
ــ آره خوبه، بهتره شروع کنیم.»

ولی‌ پاسخ منفی‌ به خواسته‌ای‌، خودبه‌خود رابطه‌ی‌ عاطفی‌ را خاموش می‌‌سازد. تمام خواسته‌ها را قطع می‌‌کند. بازی‌ تمام می‌‌شود. بازی‌‌کنان می‌‌خواهند توپ‌های‌ پینگ‌پنگ‌شان را بردارند و بروند خانه:
امروز برای‌ ناهار چه می‌‌کنی‌؟
ــ ناهار؟ چه کسی‌ وقت داره ناهار بخوره؟
ــ پس باشه برای‌ وقت دیگه.
ــ آره، یه وقت دیگه.»

اما وقت دیگه» به‌ندرت به‌دست می‌‌آید. درواقع، احتمال این‌که فردی‌ بکوشد خواسته‌ای‌ را که یک‌بار رد شده دوباره مطرح کند، نزدیک به صفر است. البته معنای‌ آن این نیست که باید هر دعوت به ناهاری‌ را پذیرفت. باید دعوت‌های‌ خاصی‌ را رد کرد ولی‌ رابطه‌ی‌ عاطفی‌ را نگاه داشت:
امروز برای‌ ناهار چه می‌‌کنی‌؟
ــ ای‌ کاش وقتی‌ برای‌ ناهار داشتم. باید این گزارش‌و تمام کنم. برنامه‌ات چیه؟
ــ ساندویچی‌ آورده‌ام. فکر کردم بریم بیرون تو فضای‌ باز. اول باید برم سوپر نوشابه‌ای‌ بگیرم. چیزی‌ می‌‌خواهی‌ برات بخرم؟
عالیه زحمتی نیست برایم همبرگر با سس فلفل بگیری‌؟ زحمتی‌ نیست؟

ــ نه چه زحمتی‌!»

هر چه رابطه‌ها رشد و ژرفای‌ بیشتری‌ پیدا می‌‌کند، خودبه‌خود بر شدت و فراوانی‌ خواسته‌ها افزوده می‌‌گردد. به قدم‌هایی‌ که باید بردارید تا در محل کارتان با کسی‌ دوست شوید، بیندیشید. خواسته‌ی‌ شما ممکن است روز اول پرسشی‌ مربوط به طرز کار با رایانه‌ای‌ باشد.

ممکن است درباره‌ی‌ نرم افزار رایانه پای‌ لطیفه‌ای‌ هم به میان آید، البته لطیفه‌ای‌ تمیز و اخلاقی‌ و بدون اشکال. دوست آینده‌ی‌ شما می‌‌خندد و شما را به ناهار دعوت می‌‌کند.



#شبکه_اجتماعی
این روزها در شبکه های اجتماعی، هر کس وارد گروهی میشود در زیر کلمه members آن گروه، عکسهایی از ن و مردانی میبیند که شمارۀ تلفن آنان در کنار عکسشان قرار دارد. رفتار برخی از” هموطنان (بیشتر مردان) در قبال این عکسها قابل تأمل و تحلیل است. آنان روزی چند بار مدام ذوق مرگ میشوند و از خودشان میپرسند: ” یعنی اگه این دگمۀ send message را فشار بدم و بعد هر چی بنویسم و send کنم فورا پیامم به اون طرف میرسه؟ نه!”. مدام انگشت اشاره را روی صفحۀ تلفن همراه ُسر میدهند و عکسهای دیگران را یکی یکی مرور می کنند. روی بعضی از عکسها مکث میکنند؛ ضربۀ آرامی به عکس زده و صبر میکنند تا عکس در سایز بزرگ بالا بیاید. گاهی با دیدن برخی عکسها هیجان زده میشوند و با خودشان حرف میزنند:”اوه اوه. این عکسو نگاه کن. این حتما اهلشه! مگه میشه نباشه؟ رد خور نداره! الان یه پیام براش میفرستم”!!! و لحظه های خوش آنان همچنان ادامه مییابد.
 باید مراقب کسانی بود که پس از اسارتِ طولانی مدت؛ آزاد می شوند. آثار تلخ محرومیت سختی که آنان تجربه کرده اند به آسانی برطرف نخواهد شد و به همین دلیل احتمال میرود که آنان بی مهابا دست به هر کاری بزنند. مثلا آنقدر غذا بخورند تا بمیرند! باید زمانی سپری شود تا آنان به زندگی عادی بازگردند. این؛ حکایتِ جامعۀ ماست. ابزارهایی مانند تلگرام، فرصتهای جدیدی فراهم کرده اند که دسترسی آسانتر به شمارۀ تلفن خانمها یکی از آنهاست. جامعه ما در خصوص ارتباط با جنس مخالف، آدمهای محروم بسیاری داشته است. به همین دلیل برخی از هموطنان طاقتِ دیدنِ این همه شماره تلفن (از ن) را ندارند. اساسا یاد نگرفته اند که دسترسی به شمارۀ تلفن هر فرد نمیتواند موجب فرصت طلبی و مزاحمت شود. متأسفانه در این خصوص فرایندِ اجتماعی شدن ما نیز ضعف هایی دارد. یعنی نه در کودکی بلکه در بزرگسالی باید یاد بگیرند که ارتباط محترمانه چگونه است، حفظ شأن آدم ها یعنی چه، حقوق طبیعی هر آدم چیست، چه هنجارهایی را باید در ارتباط با دیگران رعایت کرد، اینکه نوع پوشش یا آرایش یک دختر یا زن در یک عکس به معنای ” دعوت نامه” نیست(جایی میخواندم که در دهه های قبل برخی از ن معترضِ اروپایی روی دامن شان مقوایی می چسباندند و روی آن خطاب به مردان مینوشتند:” نگاه نکن. دامن تو را به چیزی دعوت نمیکند، این فقط یک دامن است .
کم نیستند کسانی که در شبکه های اجتماعی بیشتر از آنکه نشان دهند آدم اند نشان می دهند که ” نر ” یا ” ماده” اند! در این خصوص مسأله دیگر جامعه ما ” بی اخلاقی” در فضای مجازی است. آدمهای محروم و مبهوت! در ارسال پیام های بی شرمانه مقیّد به هیچ حد و مرز اخلاقی و عرفی نیستند. احساس می کنند که هیچ کس آنها را نمی بیند. از هر عکسی خوششان آمد بی درنگ برای صاحب عکس پیشنهاد بیشرمانه میفرستند. متأهل یا مجرد بودن یا موقعیت اجتماعی صاحب عکس هیچ تأثیری در تصمیم آنان ندارد. البته ناگفته نماند که بخشی از همین آدمهای محروم و مبهوت که…خودشان متأهل اند و البته بسیار هم سخت گیر برای همسرشان!
شاید این دوره، دوره ای موقت باشد. یعنی آدمها با آزمایش و خطا؛ به تدریج یاد بگیرند که چه هنجارهایی را باید در ارتباطات اجتماعی رعایت کنند. ولی در این بین قطعا مشکلات و آسیب هایی بروز خواهد یافت که باید نسبت به آنها آگاه بود. این آسیبها در جاهایی بیشتر است که در آنها فاصله بین زندگی واقعی و آنچه در شبکه های اجتماعی جریان دارد بسیار زیاد است. جایی که در دنیای واقعی از تفکیک جنسیتی صحبت میشود و دنیای مجازی بار تبعات آنرا به دوش میکشد. جایی که نهادهای آموزشی و پرورشی؛ تعامل اجتماعی صحیح بین دختر و پسر را به دانش آموزان یاد نمیدهند. در دبیرستانها روش محترمانه ارائه پیشنهاد و روش محترمانه رد پیشنهاد” به جنس مخالف؛ در دروس مهارتهای اجتماعی گنجانده نمیشود. مدتی قبل یکی از همین صدها جملۀ حکیمانۀ منتشر شده در تلگرام را می خواندم که می گفت هر آنچه سرکوب شود به شکل دیگری باز خواهد گشت”.
دکتر فردین علیخواه(جامعه شناس)



#نوجوانی_و_بی_حوصلگی

یکی از علل اساسی بی حوصلگی مخصوصا در نوجوانان، ابتلا به اختلال #بیش_فعالی و #کمبود_توجه است.

این اختلال مخصوصا در نوجوانانی که درمان نشده اند، می تواند باعث احساس شدید بی حوصلگی شود.

در این اختلال نواحی ای از مغز پره فرونتال دچار آسیب می شود. که وظایفی از قبیل #توجه، #هدف_گذاری #برنامه_ریزی و #سازماندهی امور را بر عهده دارد و فرد مبتلا به دلیل عدم توانایی هدف گذاری بلند مدت در هنگام فعالیت زود خسته می شود و حوصله اش سر می رود.

چه باید کرد؟

مراجعه به فوق تخصص روانپزشکی اطفال و نوجوان جهت تشخیص قطعی و درمان، چرا که درمان دارویی اساسی ترین بخش درمان در این اختلال است.

تمرکز بر هدف و فعالیت هایی که مورد علاقه نوجوان است باعث کاهش احساس بی حوصلگی می شود.

به نوجوان توصیه می کنیم لیستی از فعالیت های مورد علاقه خود تهیه کند و زمانی که احساس بی حوصلگی می کند یکی از آنها را انجام دهد.

نوجوانان مبتلا به بیش فعالی برای جلوگیری از احساس کسالت و بی حوصلگی بهتر است خود را مشغول نگه دارد و فعالیت بدنی بالا داشته باشند



#دختران خود را بهتر درک کنیم !
پدری می‌گوید: چگونه با دختر هفده‌ساله‌ام رفتار کنم؟»
مادری می‌پرسد: چگونه با دختر پانزده ساله‌ام حرف بزنم؟»، چگونه می‌توانم به دخترم کمک کنم که به‌درستی با احساس‌ها و عواطفش روبه‌رو گردد؟» و …

محبت، بال پرواز در کودکان
کودک از زمانی که به دنیا می‌آید، دارای غریزه‌ها و تمایل‌هایی می‌باشد که برخی از آنها، بالقوه ‌هستند و مانند آتش زیرخاکستر به وقت خود، فعلیت پیدا می‌کنند . مانند ثروت‌اندوزی، امورجنسی و …
.
برخی دیگر از تمایل‌های کودک، بالفعل هستند یعنی پس از تولد، رشد ونمو می‌کنند مانند خوردن، گریه کردن، خوابیدن و …
کودک در رحم مادر، به‌طور کامل، متوجه کردار، گفتار و هیجان های بیرون، از طریق شریان‌های حیاتی مادر می‌باشد. پس از تولد نیز به‌طور کامل، در معرض کردار و رفتار اطرافیان قرار می‌گیرد و از سن دو سالگی به بعد، آماده‌ی بهره‌برداری می‌شود . بنابراین، دست نوازش پدر و مادر به‌ویژه پدر برای او، دارای اهمیت است.

توصیه می‌شود مادران و پدران، کودکان را بر سینه بفشارند تا ضربان قلب آنان با ضربان قلب کو

آیا روش‌های تربیتی دختران با پسران تفاوت دارد؟
پدر و مادر باید بدانند از آن جایی که تمایل پسر و چدختران فرق می‌کند، در برخی مسائل هم تفاوت دارند . نباید فراموش کرد که پسران، رفتار با جنس مخالف را از مادر می‌آموزند و دختران از پدر یاد می‌گیرند. بنابراین، اگر پدری طبیعت وجودی دختر خردسالی را نشناسد و آن‌طور که خودش می‌خواهد، با او رفتار کند، این مساله بین پدر و دختر، فاصله می‌اندازد.

دختران نیاز دارند کسی به صحبت‌های‌شان گوش دهد نه اینکه بدون شنیدن احساس‌های‌شان، از ابتدا راه‌حل ارائه شود. درباره‌ی پسران نیز مادران با مشکل مواجه می‌شوند زیرا پسران حتی اگر کوچک باشند،اعتماد به نفس را در این می‌بینند که خودشان از عهده‌ی مشکل‌های‌شان برآیند و نیاز به کمک بیش از حد یا ناز و نوازش ندارند

درک رفتار
برخی از ما به‌طورکلی انتظار داریم که دختران در کارها همراهی‌مان کنند و پسران، یاغی و تنبل باشند، دختران را همیشه تشویق می‌کنیم که به مادران‌شان کمک کنند اما از پسران، انتظار کمک نداریم

فرزندان‌تان را آن‌طور که هستند، بپذیرید، نه آن‌گونه که می‌توانند باشند .
اگر می‌خواهیم فرزندان‌مان، خود را انسان‌هایی با ارزش تصور کنند ، باید آنان را با تمام کاستی‌های‌شان بپذیریم. ما باور داریم که برای فرزندان‌مان، ارزش قائلیم و گاهی نیز آن را بازگو می‌کنیم اما بیش‌تر وقت‌ها، رفتار ما با گفتارمان تناسب ندارد. ما باید به آنان ثابت کنیم بدون توجه به این‌که چگونه عمل می‌کنند، برای آنان به عنوان یک فرد، ارزش قائلیم.
مادر یک دختر نوجوان باید صبر و شکیبایی زیادی داشته باشد . باید دیدگاهی وسیع داشته باشد و او را به شکلی که لازم است، درک‌ کند. مادر می‌تواند اعتماد و اطمینان دخترش را نسبت به خود، بیش‌تر کند و برای رسیدن به این مهم، لازم است که سرنخ‌های احساسی و عاطفی او را پیدا کند.
مادر مدیر و دانا، خشم دخترش را در این مرحله از زندگی، به حساب در حال رشد بودن او می‌گذارد.
ادامه دارد…



1- تحقیر و مقایسه ممنوع

حواستان باشد بزرگترین اشتباهی که دخترتان را از شما دور می کند، تحقیر کردن او در جمع و حتی در خلوت است. او را به خاطر نقطه ضعف هایش تحقیر نکنید و موفقیت های دیگران و شکست هایش را بر سرش نکوبید. دختران را همانطور که هست بپذیرید و از او به تناسب استعدادها و توانایی هایش انتظار داشته باشید.

مطمئن باشید او نیز استعدادها و توانایی های خودش را دارد. در پیدا کردن استعدادهایش و رفع نقاط ضعفش به او کمک کنید.

2- دائما نگران دختران نباشید

گاهی والدین آنقدر نگران دختر نوجوانشان هستند که او را شدیدا محدود می کنند و تحت کنترل خود قرار می دهند اما متاسفانه دختران، در اکثر موارد، در برابر فشار والدین به دروغگویی رو می آورند و در مورد فعالیت ها و دوستانشان به والدین دروغ می گویند. بنابراین به جای محدودیت بیش از حد سعی کنید مهارت روبرو شدن با خطرات را به دخترتان بیاموزید، به او یاد دهید چگونه تنها به کلاس زبان برود، در برابر شماره های ناشناسی که به او زنگ می زنند یا برایش پیامک می فرستند چه واکنشی بهتر است داشته باشد.

3- تمام کارها را شما انجام ندهید

به او مسئولیت هایی را واگذار کنید. نباید همه کارهایش را شما انجام دهید. اینکه اجازه نمی دهید دست به سیاه و سفید بزند، همه کارهای خانه و حتی کارهای شخصی او را انجام می دهید، شما را تبدیل به یک مادر خوب نمی کند، بلکه باعث می شود دخترتان به یک فرد مسئولیت گریز تبدیل شود. به او وظایفی را محول کنید و اجازه دهید مسئولیت کار و عواقب خوب و بدش کاملا به عهده خودش باشد.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها