گام به گام پیش بروید
روابط پیچیده و تحقق آنها، همه یکجا در زندگی ناگهان شکل نمیگیرد و ظاهر نمیگردد. آنها به مرور زمان، یکی یکی رشد و گسترش مییابد.
اگر ما بتوانیم رابطهای که با آن مواجه میشویم به دقت تجزیه و تحلیل کنیم خواهیم دید هر کدام از مبادلههای برای آن مثل سلولهای بدن و یا آجرهای یک خانه، مانند اجزای ابتدایی ارتباطات عاطفی هستند. هر معاوضهای شامل اطلاعات عاطفیای هست که میتواند رابطهها را میان مردم تقویت یا تضعیف کند.
چند مثال:
هی مادر، ناهار کی حاضر میشه؟
ــ نق نزن! هر وقت گذاشتم روی میز!»
بازم گزارش ماهانهات که به تأخیر افتاد.
ــ چرا به ایمیلهایت نگاهی نمیکنی؟ دیشب برایت فرستادم.»
خواستهها و برآورده کردنشان میتواند رویدادهایی بزرگ، مطلوب و گیرا و پالایشکننده، مثل آنهایی که ما در فیلمها میبینیم باشد:
با من ازدواج میکنی؟
ــ حتما حتما»
یا ممکن است بده بستانهای کوچک و روزمره باشد:
یه نوشیدنی هم واسه من بخر، باشه؟
ــ حتما، چیز دیگهای نمیخواهی، چیپسی.؟
خواستهها میتواند لطیف و ظریف باشد:
لباس قشنگیه.»
ممکن است روراست و بیپروا باشد:
میخوام با تو عشقبازی کنم.»
خواستهها میتواند بهطور نسبی بده بستانهایی مهم بین غریبهها باشد:
ممکنه یه تاکسی برای من صدا بزنید؟»
یا میتواند رازهایی تلخ و درگوشی میان دوستان باشد:
باور نمیکنی دیشب چه اتفاقی برام افتاد.»
گاهی برای طولانی شدن دوستی در زوجهایی که میخواهند نزدیک باقی بمانند، ضرورت دارد:
خیلی دلم برات تنگ شده. بریم جایی و حرفی بزنیم.»
پاسخ مثبت دادن به خواستهها بهطور طبیعی به تأثیر متقابل میانجامد و اغلب هر دو برای یکدیگر به گسترش خواستهها دست میزنند. گوش سپردن به این نوع مبادلهها، مثل این است که شاهد بازی ماهرانهی پینگپنگ دو نفر باشیم:
امروز برای ناهار چه میکنی؟
ــ ساندویچی آوردهام. میل داری بریم بیرون با هم بخوریم؟
ــ حتما. ولی اول باید از سوپر چیزی بخرم. چیزی لازم داری؟
ــ آره. برام سُس فلفل بگیر.
شاید عکسهای خانوادهام را بیاورم و با هم تماشا کنیم.
ــ چه خوب. خوشحال میشم.
ــ آره خوبه، بهتره شروع کنیم.»
ولی پاسخ منفی به خواستهای، خودبهخود رابطهی عاطفی را خاموش میسازد. تمام خواستهها را قطع میکند. بازی تمام میشود. بازیکنان میخواهند توپهای پینگپنگشان را بردارند و بروند خانه:
امروز برای ناهار چه میکنی؟
ــ ناهار؟ چه کسی وقت داره ناهار بخوره؟
ــ پس باشه برای وقت دیگه.
ــ آره، یه وقت دیگه.»
اما وقت دیگه» بهندرت بهدست میآید. درواقع، احتمال اینکه فردی بکوشد خواستهای را که یکبار رد شده دوباره مطرح کند، نزدیک به صفر است. البته معنای آن این نیست که باید هر دعوت به ناهاری را پذیرفت. باید دعوتهای خاصی را رد کرد ولی رابطهی عاطفی را نگاه داشت:
امروز برای ناهار چه میکنی؟
ــ ای کاش وقتی برای ناهار داشتم. باید این گزارشو تمام کنم. برنامهات چیه؟
ــ ساندویچی آوردهام. فکر کردم بریم بیرون تو فضای باز. اول باید برم سوپر نوشابهای بگیرم. چیزی میخواهی برات بخرم؟
عالیه زحمتی نیست برایم همبرگر با سس فلفل بگیری؟ زحمتی نیست؟
ــ نه چه زحمتی!»
هر چه رابطهها رشد و ژرفای بیشتری پیدا میکند، خودبهخود بر شدت و فراوانی خواستهها افزوده میگردد. به قدمهایی که باید بردارید تا در محل کارتان با کسی دوست شوید، بیندیشید. خواستهی شما ممکن است روز اول پرسشی مربوط به طرز کار با رایانهای باشد.
ممکن است دربارهی نرم افزار رایانه پای لطیفهای هم به میان آید، البته لطیفهای تمیز و اخلاقی و بدون اشکال. دوست آیندهی شما میخندد و شما را به ناهار دعوت میکند.
درباره این سایت